بسوی او
نه خواب نبود.کوتاه بود،اما خواب نبود.خاطراتش همچون خواب غبار گرفته اند اما خواب نبود. آه از لذت ورود ... آه از باب الرضاعلیه السلام ... جمعمان با هم .... جمعمان جدا بود ..... جمعمان جمعی نمیدید ..... جمعمان تو را میدید ..... تعجبم از آنانی است که از اجابتت،تعجب کرده اند! شاید هنوز تو را نشناخته ایم ..... شاید هنوز نمیدانیم ولی نعمت ما کیست ....... شاید هنوز نمیدانیم ولی نعمت یعنی چه ...... شاید هنوز میزان دریای کرمت را نشناخته ایم .... ای کاش چشمانم را می بستم و بجای شاید می نوشتم،حتما ...... فکر میکردم بیایم،آرام می شوم ، .....
نوشته شده در شنبه 90/8/21ساعت
4:12 عصر توسط امید سعادت نظرات ( ) |
Design By : Pichak |