• وبلاگ : بسوي او
  • يادداشت : من با دختر جوان سلام نميکنم
  • نظرات : 4 خصوصي ، 9 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    اولاً روي مبحث سختي انگشت گذاشتي. مثل اينکه دلت يه دعواي ديگه مي خواد.

    ثانياً اين مطلب بايد حتماً رودرور صحبت بشه. چون اينجا فضاي طرح تمام دغدغه هاي ما نيست. مجال بيشتري مي "طلبه". شايد اشکالات فقط همون دو تايي که گفتي و گفتند نباشه.

    ثالثاً از بسيج دانشجويي مثال زدي و جلسات عمومي و لم دادن روي راحتي ها و صحبت کردن هاي از سر نفس. بدتر اينکه به نوعي حکم هم صادر شد و گفتي يا گفتند دوستتون "اما الان شماها چيکار ميکنيد؟". يعني با اطلاع کامل گفته اند اين سخن رو. اما واقعاً اين طوره؟ حتي اگر هم ديده باشند و صرفاً از شنيده ها استنباط نکرده باشند دوستِ گرامتان، به شدت ظن مي ميدم که ديدن از بيرون بوده و آگاهي کاملي از درون روابط بسيج ندارند. البته با عرض پوزش فراوان. و صدالبته تر نياز به توضيحات کامل تري داره اين وجيزه ام رودررو.

    ثالثاً شبهات در حد همين حد ساده اي هم که گفته اند[ دو اشکال مطروح? عمومي] جواب نگفتي. البته گمون مي کنم تو نگفتي و اون دوستت گفته باشه. چون با همين مثالي که گفتي قابليت قانع شدن رو گرفتي. مگر اين گروهي که اشکال مي کردن به دوستتون اهل لم دادن بوده باشند و بگو بخندهاي ...، که صد البته بسيجي نبوده اند از نوع مطلوبش.

    رابعاً متوجه هستي که اين همه پر گويي از سر تعصب به بسيجه و متوجه هستي که اين همه تعصب براي چيه؟ صد البته متوجه هستي که اين همه پر گويي ها از سر درده. اينکه 4 سال در عين ارتباط با خانم ها، بر روي تيغ راه مي رفته ايم با پاي برهنه و از تمام خوشي هايي که تقريباً تمام هم کلاسي هايم بهره مند بوده اند را به پشت سر انداختم و بسياري شوخي هايي که مي توانستيم بگوييم را در گلو فرو خورديم و حال مي شنويم که "ما چه کار مي کنيم؟" لم مي دهيم و مي خنديم. دردم مي آد و بهم بر مي خوره.

    خامساً اشکال ملانقتي نگيري.