بسوی او
تا حالا براتون اتفاق افتاده که یه کسی رو راهنمایی کنید ولی اون به حرفتون گوش نده؟ تا حالا شده با تمام وجودتون بدونید آخر یه حرکت ضرر کردنه و بخواید عزیزتون رو از اون نهی کنید؟ بزارید یه مثال ساده بزنم،تا حالا شده به بچه خودتون یا بچه عزیزتون بگید:«با این سر خیس،سرما میخوری ها!»ولی اون گوش نکنه.اتفاقا سرما هم بخوره؟وجالب تر اینکه چند بار دیگه هم همین اتفاقٍ سر خیس و راهنمایی و سرما خوردگی پیش بیاد؟ برای من هم مثل خیلی از شماها تقریبا شبیه همین پیش اومده.راستش برای بار چهارم،هم سرد شده بودم از راهنمایی،هم شک داشتم درست باشه.آخه من کار خودم رو کرده بودم ولی اون گوش نمیکرد.آخه سرما خوردگیٍ اون فقط به خودش مربوط نیست،تو زندگی منم تاثیر داره:دکتر بردن،شب بیداری،آروم کردنش و ... (کاش همه چی مثل سرما خوردگی بود). تو همین فکر بودم که دقت کردم به رابطه خدا با خودم.دیدم انصافا هیچوقت خسته نشد.متاسفانه یه اشتباهی رو بارها تکرار کردم ولی اون نه از راهنمایی کم گذاشت نه از دلداری نه از بخشش نه از ... . اما هنوز شک داشتم که رابطه ما بنده ها با هم باید مثل خدا با ما باشه یا نه؟یه اصل عقلی میگه وقتی چیزی رو نمیدونی برو سراغ عالم.منم رفتم پیش یه عالمٍ عامل.حاج اقا گفتن:«باید خوب به برخورد خدا نگاه کنیم ویاد بگیریم تا اجرا کنیم.» جوابش آرومم کرد.با همین یه جمله ای که بهم گفت،خیلی تو زندگیم بهم کمک کرد. جواب یه سری سئوالای دیگه هم برام روشن شد.مثلا همیشه برام سئوال بود که مگه میشه اقا امیرالمونین وسط جنگ شمشیرش رو به دشمنش بده؟بعد این سفارش حاج اقا فهمیدم که آره میشه.برای آقایی که نگاهش بخداست،شمشیر دادن کاری نداره.وقتی میبینه خدا چطور دشمناش رو غرق در روزی و نعمت میکنه،یاد میگیره که ... .
Design By : Pichak |